پارسا جونپارسا جون، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 24 روز سن داره

برای عزیزترینمان

فکر کنم تکون خوردنتو احساس کردم

1390/2/28 11:50
542 بازدید
اشتراک گذاری

سلام عزیزم الان که داشتیم با خاله فاطمه همون همکارم که گفتم هوامو داره تایپ یه آقایی رو انجام میدادیم من یهو احساس کردم یه چیزی تو دلم تکون خورد فکر کنم تو ناقلا بودی که میخواستی به مامانی نشون بدی که هستی خیلی دوست دارم تکون خوردنتو بیشتر احساس کنم چون اونجوری یه ذره خیالم راحت میشه و می فهم که گل من سالمه که میتونه خودشو تکون بده یازده خرداد باید دوباره بریم پیش خانم دکتر آخ جون دوباره صدای قلبتو می شنوم در ضمن مامانی چند شب پیش زنگ زد و گفت که شاید بیست و پنجم خرداد عروسی خاله زهرا و سمیه باشه من موندم چیکار کنم آخه خانم دکتر میگه مسافرت زیاد برام خوب نیست از طرفی اگه بریم کاشمر دیگه فکر نکنم من و تو برگردیم اونجوی باز بابا محسن تنها میمونه ماهم که دلمون نمیاد ..........

راستی پس فردا تولد بابا جونته میخوایم امروز با خاله بریم براش کادو بگیریم

مامانی دلش برات تنگ شده

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

مامان ابوالفضل
21 خرداد 90 17:43
وای خیلی جالبه احساسای همه ی مامانا یه جورایی شبیهه همه اسم بابای نی نیه من هم بابا محسنه امیدوارم که هیچ وقت از هم دور نباشید و به موقع نی نی تون بیاد توی بغلتون