پارسا جونپارسا جون، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 11 روز سن داره

برای عزیزترینمان

سر کار نیومدن مامانی

1390/4/7 17:00
643 بازدید
اشتراک گذاری

سلام گلم من هفته پیش تصمیم داشتم دیگه نیام سر کار ولی چون مادر جون و خاله ها نیومدن تهران و منم منتظر اومدن اونا بودم که گفتن رفتن مشهد و دیگه تهران نمیان منم کلی خورد تو ذقم واسه همینم این هفته رو اومدم سر کار اینجا اون یکی خاله هات یعنی همکارهای مامانی میگن بیا ولی خوب من میترسم که برای تو گل نازم خدای نکرده اتفاقی بیفته و بعدش ، من اصلاً نمیتونم خودم رو ببخشم حالا  احتمالاً  از هفته دیگه نیام سر کار اون موقع نمیدونم وبلاگ تو جیگیلی رو چطوری آپ کنم عیبی نداره فوقش میرم کافی نت البته اگه برم کاشمر اونجا باید یه فکری بکنم با گوشی خیلی سخته بخوام وبلاگتو آپدیت کنم ولی خب برای تو جیگر مامان حتماً این کار رو میکنم دیشب بابایی داشت دوباره حساب میکرد که تو کی به این دنیای ما پا میذاری و چشم من و بابایی رو روشن میکنی با حساب کتابای ما فکر کنم اگه انشالله اتفاقی نیفته آخرای مهر به دنیا میای یادم باشه برم مشخصات متولدین مهر ماه رو بخونم ببینم اخلاق گل ما چطوری میخواد باشه حالا ببین مامانی داره فکر چه چیزای رو میکنه !!!!!!

اون روز مادر جون میگفت زودتر بیان کاشمر تا بریم وسایلتو بخریم البته اول باید بفهمیم تو دختری یا پسر . دیشب به بابایی گفتم که چقدر تو دلم وول میخوردی اونم گفت کاش به منم میگفتی تا بیام ببینم  ولی بابایی که اون موقع خونه نبود حالا دفعه بعدی که تکون خوردی و بابایی هم پیشمون بود میگم ببینه باشه تو کوچولو هم سعی کن تکون خوردنتو به بابایی نشون بدی تا اونم مثل من حست کنه

مامانی دلش برات یه ذره شده

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

مامان ابوالفضل
10 تیر 90 18:51
سلام، می دونم چه حالی داری اینکه دوست داری بابایی هم حسش کنه امیدوارم هر چی زودتر این اتفاق بیفته ایشاالله نی نی کوچولو به موقع و سلامت بدنیا بیاد