پارسا جونپارسا جون، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 24 روز سن داره

برای عزیزترینمان

نی نی ما گل پسره

پسر خوشگل مامانی سلام خیلی خوب شد که من و بابایی فهمیدیم که شما پسری چون خیلی راحت میتونیم صدات کنیم و باهات حرف بزنیم میدونی ما روز یکشنبه ١٩/٠٤/١٣٩٠ رفتیم پیش خانوم دکتر اونجا تونستیم دوباره صدای قلبتو بشنویم و بابایی صداشو ضبط کرد برای من و بابایی این صدا بهترین صدای دنیاست بعدش من از خانوم دکتر خواستم برام سونو بنویسه تا بریم و بفهمیم که جنسیت شما چیه آخه دایی راه به راه زنگ میزد و می پریسد مادرجونم میگفت زودتر بفهمیم تا بریم وسایل نی نی رو بخریم خلاصه بلاخره فهمیدیم وقتی رفتیم پیش آقای دکتر که سونو انجام بده بابایی ازش خواست که منم بتونم تو رو ببینم اونم با کمال میل به من نشون داد و همه چیز رو برام توضیح داد خیلی برام جذاب بودی...
21 تير 1390

سر کار نیومدن مامانی

سلام گلم من هفته پیش تصمیم داشتم دیگه نیام سر کار ولی چون مادر جون و خاله ها نیومدن تهران و منم منتظر اومدن اونا بودم که گفتن رفتن مشهد و دیگه تهران نمیان منم کلی خورد تو ذقم واسه همینم این هفته رو اومدم سر کار اینجا اون یکی خاله هات یعنی همکارهای مامانی میگن بیا ولی خوب من میترسم که برای تو گل نازم خدای نکرده اتفاقی بیفته و بعدش ، من اصلاً نمیتونم خودم رو ببخشم حالا  احتمالاً  از هفته دیگه نیام سر کار اون موقع نمیدونم وبلاگ تو جیگیلی رو چطوری آپ کنم عیبی نداره فوقش میرم کافی نت البته اگه برم کاشمر اونجا باید یه فکری بکنم با گوشی خیلی سخته بخوام وبلاگتو آپدیت کنم ولی خب برای تو جیگر مامان حتماً این کار رو میکنم دیشب بابایی داش...
7 تير 1390

گلم سلام

سلام سلام صد تا سلام میدونی چقدر دلم برات تنگ شده وقتی اون دست و پای کوچولوتو تو دل مامانی تکون میدی کلی ذوق میکنم و قند تو دلم آب میشه راستی الان مادرجون با خاله ها و دایی علی رفتن مشهد البته قرار بود بیان تهران ولی خب نیومدن دیشب مامانی میگفت تو بازار یه دونه روسری خوشگل کوچولو دیدیم نمیدونی بچه چیه که براش بخریم گفتم هنوز نه .... حالا چرا روسری گفت آخه خاله ها خواب دیدن نی نی ناز تو دختره حالا انشالله 17 روز دیگه با بابایی میریم سونو و معلوم میشه که توی ناقلا دختری یا پسر که البته تا حالا باید میفهمیدیم ولی تو ما رو گذاشتی سر کار حسابی   مامانی فدای شما بشه الهی ...
2 تير 1390

سلام عزیز مامان

دختر یا پسر گلم سلام ، میدونی چهارشنبه دوباره رفتیم پیش خانوم دکتر ،  و من دوباره صدای دلنشین قلبتو شنیدم بابایی به خانوم دکتر گفت اگه الان بریم سونوگرافی معلوم میشه بچه دختره یا پسر اونم گفت آره ، خلاصه با کلی ذوق و شوق رفتیم سونو و بعد از این که کار آقای دکتر تموم شد بابایی ازش پرسید که تو نی نی ناز دختری یا پسر و اون گفت که بند ناف افتاده وسط پاهای کوچولوت و معلوم نمیشه که تو دختری یا پسر خلاصه کلی خورد تو ذوقمون ...... بابایی میگفت همین یه الف بچه ما رو گذاشته سر کار خلاصه که قرار شد ماه بعد دوباره بریم در ضمن ما متوجه شدیم که تو دو هفته از اون چیزی که ما فکر می کردیم بیشتره که تو دل مامانی هستی بلا ،، یعنی  ٢٢ هفته ه...
21 خرداد 1390

بابایی میره کاشمر

وای من وتو تنها شدیم البته فقط برای دو سه روز ولی بازم زیاده امروز من وتو میریم خونه عمه نصیره دو سه روز تعطیله حسابی استراحت میکنیم عزیزم بابایی از کاشمر برگرده میریم پیش خانم دکتر نمیدونم شاید این ماه بفرسته ما رو پیش آقا دکتر که سونوگرافی میکنه ببینه جنسیت تو جیگیلی چیه انشاالله که چه دختر چه پسر سالم باشـــی گلم قربون تو جیگیلی جون
12 خرداد 1390

آرزوی سلامتی

گل من سلام امیدوارم که سالم و سرحال باشی خیلی بده که من نمیتونم از حال تو باخبر باشم البته نه که نتونم ولی خوب همیشه که نمیشه..... ولی وقتی میریم پیش خانم دکتر اون خبر سلامتی تو رو به من و بابایی میده . تو دلم آرزو میکنم که تو و تمام نی نی هایی که تو دل مامانشون هستن سالم باشن و با سلامتی کامل به این دنیا پا بزارن راستی آخر این هفته سه روز تعطیله بابایی شاید بره کاشمر ولی من و تو نمیریم ما انشاالله برای عروسی خاله زهرا میریم حالا ما آخر هفته تنهایی میریم خونه عمه نصیره کاش خونمون زود درست بشه
8 خرداد 1390